افشین صالحی , شعر کوچکـ
بیا برایِ هم کمی شعر بخوانیم من برایِ تو بخوانم وُ . . . تو برایِ او
شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۰
چقدر خیال ِ تو شیرین است
نگران نباش
تنها نیستم
خیالَ ت , همیشه
با من است.
افشین صالحی
...
اندکی صبرسحر نزدیک است
طاقت بیار
گُلم
خدا هم , سَرَش
پایین می آید.
افشین صالحی
...
بیا به آسمان برگردیم...زمین آلوده است
از زمین
بدِم می آد,که
عینِ
آدمهایی است
که,
هِی
هَم را
دوُر می زنند.
بیا
دوباره در آسمان
قدم بزنیم.
افشین صالحی
...
غمگین است صفحاتِ نبودنَ ت
غم انگیز است
تمامِ
سطر هایی
که,
نیستی.
افشین صالحی
...
شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۰
عشق تاوان ِ سنگینی دارد
غَمَ ت را
به من بده
دلَ ت را به هرکه
می خواهی
عشق ,
تاوانِ سنگینی دارد.
افشین صالحی
...
پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۰
دورتر
که می روی
کوچک تر
می شوم.
افشین صالحی
...
دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۰
خسته ام
تو به خانه اش رسیده ای وُ
من,
هنوز مسیرِ خانهِ تان
راه می روم,
انگار کلاغِ این قصه
منَ م.
افشین صالحی
...
هی تو
همین روزها
خیالَ ت را
دوُر می زنم وُبه آغوشَت
می رسَ م.
افشین صالحی
...
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)