افشین صالحی , شعر کوچکـ
بیا برایِ هم کمی شعر بخوانیم من برایِ تو بخوانم وُ . . . تو برایِ او
شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۰
آرام تَر بیا,سکوتَ م خوابِیده
1
برگشته بودی,
نه از سفر,
که از سفر.
2
یک روز
بغضِ تو را
می شِ کـــَ نَد,
بارانِ این سکوت.
افشین صالحی
جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰
چَقَدر می سوزدَ یک جایِ آدم!
1
حالا که رفته ای
می گویند
.
.
.
خیلی ماه شده ای!
2
رویا هامان را می نِویسیمُ
سَگی هامان را
می زییم.
مُدام,می سوزدَ یک جایِ آدم!
3
بارباپاپا , هم بودی
کم می آوردی,
از این همه رَنگـــ
4
هرچه می کِشَمَت,بیشتر می شوی
کا
ش قلم هم عُرضه
سیگار بود
افشین صالحی
شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰
فقط به چَشم هایِ تو می آید...شِعرم
همان آثِ دِلَت
برایَ م کافی است
.
.
.
برو برایِ خودت.
افشین صالحی
نیستی اما,همه یِ خوابم شده ای!
امشب
زود می خوابم
.
.
.
باید با هم حرف بزنیم.
افشین صالحی
یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۰
کمی گرم باش بی مرام
1
دَرد می کِشَد
نَ فَ سَ م.
هوایَ ت کجاست
؟
2
گرمای تیر وُ
سرمایِ تو
هوایی شده ام,
بَل بَ شو.
3
نگاهَ ت
که سرد می شود
تابستان قندیل می گیرد.
افشین صالحی
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)