چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۰

پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۰

برایِ تو خانه ای می کشم از دریا















یک روزدوباره می آیی
همین کنارِ پنجره
رو به باغ می نشینی و من
دوباره می نویسَمَ ت


این بار حتمن
یادم می ماند اول
خانه ای بکشم
میانِ دریا.


افشین صالحی
...

حالا به خواب هامان هجوم آورده اند



مثل یک چشم گذاشتننِ ساده
اول مدرسه ها را جدا کردند
بعد تاکسی ها ,
بعد تر اتوبوسها و ناوها و کشتی ها را
خاطره ها را سوا کردند و
کلمات را زنانه و مردانه...

دیشب خوابِ پلیدی دیدم
انگارهوایِ خواب ها مان را
درسردارند
فعلن, به خوابَ م نیا


باید فکری کنم.


افشین
...

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۰

یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۰

فردا می روم برای عاشقی

 
فردا می خواهم
از سُمام بالا بروم وُ
تو را بنشانم جایِ خدا




آخر,شرک گناهِ کبیره است




افشین صالحی

دریا اینجاست دست و روی رفتن را بشوی


می خواهم
جلوتر از خورشید
زنبیلی کنار ساحل بگذارم وُ
دریا را به خانه بیاورم
تا, بیدار شوی
می خواهم
دست و رویِ رفتن را
بشویی
بسابی
غرق کنی وُ
.
.
.
بانوبمانی.

افشین صالحی

تو بهترین اعازی


اگر خدا هم
تو را

به چشمِ من می دید
به معنایِ معجزه,

.
.
.

دوباره می اندیشید


افشین صالحی

جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۰

چه حالی می دهد بعد از خواب

چه حالی می دهد
بعد از خواب,
لیوانی چای
پُکی سیگار
وخیالی پُر از
.

.

.
تو


افشین

شب ها به جایِ ماه می آیی

این روزها آسمان هَم
لج کرده,





هرشب تو را به جایِ ماه می نشاند


 افشین 


پاییز که بیاید غصه ها می ریزد

















کاش پاییز زودتر از راه بِرِسَد
اینجا,




بغض دیر می شِکنَد.


افشین صالحی



چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۰

پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۰

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۰