دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۱


هزار بار گفتم، نه در خواب دیر کن
نه در خیال
در خواب که دیر می کنی
شب طول می کشد وُ
روز به نارنج ها نمی رسد
آفتاب به باغ نمی خورد وُ
باد به هر جا
هرز می رود
در خواب که دیر می کنی
کابوس‌ هار می شود وُ
شهر بیمار

گفتم!
هزار بار گفتم، نه در خواب دیر کن
نه در خیال
در خیال که..
خیال را که...
(بی‌خیال!)

همان در خواب دیر کن!

افشین صالحی
...

پیر شد
ریخت!

دیواری که تو را نگه می داشت

افشین صالحی
...

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۱


از این نمی ترسم
که دیر بیایی وُ مرا
نشناسی!

می ترسم،
آن‌قدر دیر بیایی که نتوانم
بلند شوم
وَ برایت چای بیاورم!

افشین صالحی
...
شانه‌اَت را قرض می دهی؟!
می خواهم خواب‌م را مرتب کنم

افشین صالحی
...